شهید آتشنشان علی امینی:خدایا کمک کن در راه خدمت به مردم از این دنیا بروم
شهید آتشنشان علی امینی:خدایا کمک کن در راه خدمت به مردم از این دنیا بروم

خدایا دوست ندارم در رختخواب بمیرم، من که سال‌ها جبهه بوده‌ام و شهید نشدم خدایا کمک کن تا در راه خدمت به مردم جان را از دست بدهم و از این دنیا بروم و همین گونه شد که خود عمری آرزویش را داشت. در راه خدمت مردم رفت و به آرزوی خود رسید.

به گزارش سایت عملیاتی ورزشی آتش نشانان ایران به نقل از مشرق، آتش نشانی یکی از کارهای سخت و باریسک و خطر بسیار بالا است که در برخی موارد حتی جان افراد آتش نشانی به خطر افتاده یا مجروح و در برخی موارد نیز به شهادت آنان منجر می‌شود آتش‌نشانان آماده به خدمت پر تلاش و ایثارگر و متخصص و متبحر در لحظات بحرانی و سخت هستند که دل به دریا زده و از موج‌های خروشان و مواج آتش و خطرهایی همانند (سیل، گیر افتادن در قعر چاه، آسانسور و…) برای نجات (مردم گرفتار) دیگران دل به دریای حادثه می‌زنند و با همه توان و هستی خود تلاش می‌کنند و چشم بر سلامتی و جان خود می‌بندند.

شهادت آتش نشانان در حادثه آتش سوزی بزرگ پلاسکو یکی دیگر از سکوهای افتخار و شهامت و شجاعت آتش نشانان این مرز و بوم شددر این خصوص با «مینا احمدزاده» همسر شهید آتش نشان «علی امینی» گفت و گویی انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

**: آقای امینی را چگونه انسانی دیدیدکه وی را برای زندگی مشترک انتخاب کردید؟

۱۹ سال داشتم که به خانه همسرم آمدم. انسانی همه جانبه نگر، مهربان، خوش فکر و شاد و اهل هیجان کمک و همراهی بود و به ویژه به پیشرفت خانم‌ها علاقه فروانی داشت و در طول زندگی همواره برای پیشرفت من تلاش فراوان و مساعدت‌های بی شماری انجام داد.

**: چه سالی همسرتان وارد آتش نشانی شدند؟

همسرم از ۱۹ سالگی قبل از ازدواج با من وارد آتش نشانی شده بود.

**: زمان ازدواج آقای امینی چند سال داشت؟ شغل همسرتان برای شما مهم نبود؟

۲۸ ساله و آتش نشان بود، قبل از آمدن همسرم هیچ شناختی در مورد آتش نشانی نداشتم، چون کارهای هیجانی را دوست داشتم خیلی راغب بودم خودم هم به این کار مشغول شوم و هیجانات و شرایط ویژه آن به خصوص نجات مردم در حادثه برایم ارزشمند و دوست داشتنی بود.

**: مادر شوهرتان از شما چه درخواستی داشت؟ و شما چگونه پاسخ می‌دادید؟

مادر شوهرم از همان ابتدا به من می‌گفت: مینا کاری کن که علی از این شغل خطرناک استعفاء دهد و به حرفه‌ای دیگر مشغول شود. ولی من می‌گفتم مادر جان عمر دست خدا است اگر خدا بخواهد در خانه هم به زمین می‌خوریم و از این دنیا می‌رویم خیلی سخت نگیرد. البته گفتم من خودم از کارهای هیجانی و پرخطر لذت می‌بردم و هم می‌گفتم قرار است در نهایت از این دنیا برویم چه بهتر که با کمک و خدمت به دیگران توام باشد که ارزشمند است و مادر شوهرم ناراحت می‌شد می‌گفت: چه همسری هر ۲ مثل هم فکر می کنند من می‌خواهم خانم مانع شود برعکس مشوق کار همسر خود نیز می شود و راضی است.

**: همسرتان چه آرزویی داشت و از خدا چه می‌خواست؟

همیشه همسرم می‌گفت: خدایا دوست ندارم در رختخواب بمیرم، من که سال‌ها جبهه بوده‌ام و شهید نشدم خدایا کمک کن تا در راه خدمت به مردم جان را از دست بدهم و از این دنیا بروم و همین گونه شد که خود عمری آرزویش را داشت. در راه خدمت مردم رفت و به آرزوی خود رسید.

**: در دوران دفاع مقدس همسرتان رزمنده بود؟ در چه عملیات هایی؟

بله؛ عملیات مرصاد خیلی همسرم در مورد جبهه و جنگ حرفی نمی‌زد گاهی اوقات آهی جانسوز می‌کشید و یاد دوستان دوران دفاع مقدس خود می‌کرد که به شهادت رسیدند و وی از آن‌ها جامانده است، باید خاطرات جبهه وی را ازآن‌ها بپرسید خیلی اهل تعریف کردن از کارها و فعالیت‌های خود نبود.

**: زمان بندی کاری وی چه بود؟

ساعت پنج صبح تا پنج عصر بود، ولی اکثر اوقات تا ساعت ۱۱ شب طول می‌کشید. خیلی مسوولیت پذیر بود و با این که رئیس شده بود، ولی اگر حادثه‌ای رخ می‌داد و شیفت وی تمام شده بود به محل حادثه می‌رفت.

**: در مورد تحصیلات شهید بگویید؟

همسرم لیسانس زراعت و شیمی گرفته بود، به زبان انگلیسی تسلط کامل داشت حتی برای دوره‌های برای دوره‌های ویژه آتش نشانی به کشورهای پیش رفته دنیا «انگلیس، فرانسه و بلژیک» اعزام شده بود و دوره‌های خاصی از جمله حریق و نیز زمینه‌های دیگر را آموزش دیده بود.

**: روحیه همسرتان چگونه بود؟

مادر همسرم برای تعریف کرد که علی از کودکی خیلی سخت کوش و خستگی ناپذیر کار می‌کرده است و هیچ گاه در طی این مدت با این که در آتش نشانی کار و مسوولیت وی سخت بود، ولی هرگز ابراز سختی نمی‌کرد. تلاش، روحیه خستگی ناپذیر و با امید توکل به خدا به فعالیت و تلاش بپردازند.

**: شهید امینی چند سال در آتش نشانی خدمت کرد؟

کمک به مردم وخدمت در زندگی برای وی اصل بود

۲۸ سال در آتش نشانی خدمت می‌کرد، عاشق کار و خدمت به مردم و هم نوع بود، حتی اگر شیفت کاری وی نبود و حادثه رخ می‌داد برای کمک به حادثه دیدگان می‌شتافت. خیلی مسوولیت پذیر بود، حتی زمانی که رئیس ایستگاه نیز شده بود، لحظه‌ای از تلاش دست برنمی داشت. اگر ساعت هشت یا ۹ شب خانه می‌آمد باز موردآتش سوزی یا عملیاتی پیش می‌آمد دوباره به محل خدمت خود برمی گشت و در عملیات شرکت می‌کرد.

فرصت خواب و استراحت نداشت

**: آیا در کارهای خانه به شما کمک می‌کرد بیان کنید؟

روزهای تعطیل رسمی که به اداره نمی‌رفت کارهای خانه را انجام می‌داد و به من خیلی کمک می‌کرد گاهی اوقات می‌گفتم: علی لااقل یک ساعت هم که شده استراحت کن بدنت از تو ناراضی است، خیلی خسته‌ای. همسرم می‌گفت:

«آن دنیا می‌خوابیم بهتر است تا در این دنیا هستیم از همه اوقات و فرصت‌ها بهترین استفاده‌ها را ببریم». مرتب در حال کمک کردن و کار انجام دادن برای دیگران بود و از هر فرصت بهره می‌برد، خستگی ناپذیر بود.

همسرم خستگی را از پا در می‌آورد

وقتی چند شبانه روز خانه نمی‌آمد، با چشم‌هایی که از خستگی تمام سرخ شده بود وارد منزل می‌شد، بلافاصله به ما اعلام می‌کرد که زود حاضر شوید می‌خواهیم با هم به برویم بیرون. هرگز استراحت نمی‌کرد. گاهی به پارک یا مسافرت می‌رفتیم. خانواده برای وی مهم بود.

**: همسرتان از شما خواست به جای سر کار رفتن به چه کاری بپردازید؟ همسرتان چگونه شمارا کمک کرد؟

همسرم از من خواست به جای این که به سر کار بروم هر هنر و یا کاری را که دوست دارم به آن بپردازم. من به ورزش خیلی علاقه داشتم درحدی کمکم کرد که توانستم مربی شوم.

**: همسرتان چگونه از شما حمایت کرد تا به نتیجه رسید؟

همسرم ساعت پنج صبح من را به فدراسیون می‌رساند و شب نیز ساعت ۱۱ شب دوباره مرا به منزل برمی گرداند در صورتی که از لحاظ خانوادگی و فامیلی برای حضور زنان در اجتماع خیلی محدودیت قائل بودند، ولی همسرم برای این که مشکلی برای من پیش نیاید و خانواده هم حرفی برای گفتن نداشته باشند منتظرم تا دیر وقت دم در باشگاه ورزشی می‌ماند تا کلاس‌های من تمام شود و مرا به خانه ببرد.

**: همسرتان برای پیشرفت شما چه قدر کمک کرد؟

همسرم من را تا آنجا تشویق کمک و حمایت کرد که توانستم نائب ریس کنگ‌فوی کشوری بانوان شوم. همیشه علاقه مند بود و دوست داشت و ابراز محبت می‌کرد که مشتاقم یک خانم تا آنجا پیشرفت کند که در دنیا مطرح شود و بتواند در هر زمینه سرآمد باشد و براستی برای من تا سر حد اعلا کمک و تلاش انجام داد تا کارم به ثمر رسید و پیشرفتی که مد نظرم بود را بدست آوردم و بیشتر از من همسرم خوشحال بود.

**: در ورزش به کجا رسیدید؟

مربی گری ژیمناستیک، کنگ فو، داوری درجه یک گرفتم که همه این پیشرفت‌ها را مدیون همسرم بودم توانستم به این جایگاه و پیشرفت رسیدم، همسرم همیشه می‌گفت: کار نکن و به دنبال علاقه خودبرو و پیشرفت کن.

**: چگونه پدر و همسری بود؟

همسرم خیلی خوب و مهربان با گذشت و فداکار بود برای راحتی دیگران هر کاری می‌توانست انجام می‌داد. حاضر بود هر سختی را تحمل کند تا دیگران راحت باشند، به ویژه برای من و دخترش خیلی تلاش می‌کرد که همه امکانات و خواسته هایمان را برطرف کند، خیلی زود رفت، جایش برای همیشه در کنار ما خالی است. جای وی این زمین نبود. نگاه و دیدگاه وی انسانی و خدایی بود دوست داشت بتواند به همه کمک کند تا بتوانند پیشرفت کنند.

دختری که مورد علاقه پدر بود

بعداز ۱۱ سال خدا به ما دختری داد که همسرم عاشق وی بود، خیلی به وی محبت و توجه می‌کرد بعد از به دنیا آمدن دخترمان دیگر برایم سخت بود باید می‌رفتم دفتر فدراسیون و باشگاه می‌رفتم وقت زیادی از من را می‌گرفت و دیگر نمی‌توانستم مادر باشم به امور فرزندم به خوبی رسیدگی کنم و در کار مربیگری و نیز داوری نمی‌توانستم فعال باشم. اما بعد از شهادت همسرم دیگر کشش انجام هیچ کاری را نداشتم و همه کارهایم را کنار گذاشتم.

 

**: در مورد حادثه پلاسکو بگویید؟

درست همسر من به آرزوی دیرینه‌ای که شهادت بود رسید و شهادت افتخار و سعادت است و روزی نزد پروردگارشان می‌خورند. روزهای سخت و دردناکی را در آن روزها درک کردم و خیلی سخت گذشت، آن حجم آتش و گدازهایی که می‌دیدم، هنوزهم یادمان نمی‌رود و نخواهد رفت خیلی سخت و ناگوار بود لحظاتی پرالتهاب و نگرانی که بالاخره هم امیدم ناامید شد من همسری وفادار و با گذشت، دخترم پدری مهربان و عاشق و مردم کشورم آتش نشانی فداکار و شجاع مردمی را از دست دادند. خیلی غم بزرگی بر روی شانه هایم سنگینی می‌کند من همه زندگی را از سن کم از همسرم یاد گرفتم همه زندگی‌ام بود و در همه مراحل کارها راهنما و پشتیبان و مشوقم بود و همکاران وی نیز به خاطر پشتکار و اخلاق خوب وی احترام خاصی برای وی قائل بودند.

**: از زندگی همسرتان چه درسی می‌توانید ذکر کنید که جوانان از آن الگو بگیرند؟

تلاش و روحیه خستگی نا پذیری همسرم داشت، هرگز در هیچ شرایطی دست از کار نمی‌کشید با همه سختی‌ها و مشکلات کاری که داشت همکارانش می‌گفتند هرگز ناامید و افسرده نمی‌شد در حین عملیات حتی شوخی می‌کرد و سعی داشت روحیه نیروهای خود را بالا ببرد در سایه توکل به خدا و تلاش به موفقیت می‌رسید جوانان این گونه فکر و رفتار کنند، تا ناملایمات آن‌ها را ناامید و پشیمان از انجام کار نکند.

 

  • منبع خبر : https://www.mashreghnews.ir/news/866555/--------